خمیازه بکش و الکی بترس! | نقد و بررسی بازی The Callisto Protocol
بازیهای ترسناک دنیای جالبی دارند. چرا؟ چون تخیل و خلاقیت در این بازیها میتواند به اوج خود برسد. زمانی که بازی The Callisto Protocol معرفی شد همه منتظر بودیم تا چنین اتفاقی رقم بخورد. یعنی اوج خلاقیت یک تیم بازیسازی را ببینیم. اما آیا این خروجی واقعا اوج خلاقیت بود؟
اگر از طرفداران بازیهای ترسناک باشید قطعا مجموعه «فضای مرده» (Dead Space) را تجربه کردهاید یا حداقل اسم آن را شنیدهاید. این بازی در زمان خودش نوآوریهای زیادی داشت. بازیهای ترسناک و البته بازیهای ویدیویی با استانداردهای جدیدی آشنا شدند که دستپخت گلن اسکافیلد خالق این سری بازی بود. حالا وقتی نام اسکافیلد پشت سر اثری جدید قرار بگیرد اولین اتفاقی که رخ میدهد مقایسه آن اثر با فضای مرده است.
سهگانه فضای مرده بهقدری برای من دوستداشتنی و سرگرمکننده بود که مشتاقانه The Callisto Protocol را نصب و خودم را برای یک ماجراجویی متفاوت آماده کردم. اما عملا هیچ چیز طبق انتظار من پیش نرفت.
یک قاشق کلیشه لطفا
داستان در بازیهای ترسناک میتواند به یک مهره اصلی بدل شود. نکتهای که وجود دارد این است که The Callisto Protocol از این مهره به بدترین شکل ممکن استفاده میکند. کلیشه از در و دیوار این بازی چکه میکند. دوباره دانشمندان در آیندهای دور در پی رستگاری و پیشرفت بشریت هستند و با خودخواهی خود، همه چیز را خراب میکنند. راستش را بخواهید داستان بازی همین است. بدون هیچ شاخ و برگ اضافه. البته این وسط تیم نویسندگان سعی میکنند مخاطب را تا حد زیادی درگیر احساسات و جوانمردی جیکوب شخصیت اصلی بازی کنند که خب موفق نمیشوند. این در حالی است که وقتی سری فضای مرده آن داستان را تحویل ما داده از The Callisto Protocol انتظار میرفت حداقل داستانی در حد و اندازههای فضای مرده تحویل ما دهد. تنها چیزی که داستان بازی از فضای مرده وام گرفته کلمه «مرده» است. داستان The Callisto Protocol به معنای واقعی مرده است. حتی زمانی که بازی به اتمام میرسد از خود میپرسید این حجم از هیاهو برای چه بود؟
جیکوب به عنوان کاراکتر اصلی آنطور که باید شما را همراه خود نمیکند. خط داستانی بازی بدون اینکه جزئیات خاصی به شما بگوید این خلبان کارکشته را تحویل شما میدهد و میگوید حالا مبارزه کن!
زمان زیادی میبرد تا متوجه شوید اوضاع از چه قرار است. تا میخواهید متوجه شوید که داستان بازی چه میگوید و از جان شما چه میخواهد یکی پس از دیگری کاراکترهای فرعی سر راهتان قرار میگیرند و بدون هیچ پرداخت مناسبی از بازی کنار میروند.
همهی این اتفاقات زنجیرهای ناموفق در پیشبرد داستان رقم میزنند. حتی گوش دادن به فایلهای صوتی از افراد مختلف که در طول بازی پیدا میکنید هم روند داستان The Callisto Protocol را بهبود نمیبخشد. پس اگر قصد تجربه بازی را دارید، به داستان توجه نکنید و از مسیر لذت ببرید!
سلاح گرم؟ نه مرسی سرد بهتره!
سیستم مبارزات بازی با اسلحهای سرد آغاز میشود و غیر از غولآخر پایانی، با اسلحهی سرد تمام میشود. بنابراین خیلی به سلاح گرم دل نبندید. جدی میگویم! تمام انرژی خود را صرف ارتقای سلاح سردی که در دست دارید کنید تا کامروا شوید.
گیمپلی The Callisto Protocol نوسان زیادی دارد. درست است که یک گیمپلی باید نوسان داشته باشد اما موجهای نامنظم این بازی مخاطب را دیوانه میکند. صرفا از نظر طراحی بازی میخواهم بحث را پیش ببرم.
میدانیم که با یک بازی ترسناک طرف هستیم. پس مدل مبارزات و البته میزان مهمات در این بازی قطعا چالش برانگیز قرار است باشد. اما این چالشی که در The Callisto Protocol وجود دارد خیلی فکر شده نیست و بیشتر مخاطب را آزار میدهد. روند حضور دشمنان در بازی در مراحل ابتدایی کمی فکر شده است و ساختاری استاندارد دارد. اما هر چه پیش میرویم چیزی به اسم استاندارد به چشم نمیخورد.
از زمانی اسلحه گرم به روند بازی اضافه میشود معادلات کمی بهم میخورد. به طبع به واسطه امتیازهایی که در طول بازی به دست میآورید میتوانید اسلحه و دیگر تواناییهای خود را ارتقا دهید. اما خب یک چیزی این وسط مشکل دارد.
روندی که بازی پیش میگیرد خیلی دست شما را برای ارتقا باز نمیگذارد. طوری که در پایان بازی احتمالا با اولین اسلحه بازی و شات گان مشغول کشتار هستید. از سوی دیگر به واسطه داشتن دستکشی مغناطیسی بازی سعی دارد تا گیمپلی دچار تکرار نشود اما خب کار کردن با آن خیلی روان نیست تا ترجیح شما پرتاب دشمنان باشد. البته چیزهای زیادی در گیمپلی The Callisto Protocol وجود دارد که روان نیستند!
بازی به واسطه وجود این دستکش مغناطیسی و سلاح سردی که در ابتدای بازی در اختیار شما قرار میدهد و البته سیستم جاخالی دادن متفاوتی که در مسیر بازی پیاده شده، روی مبارزات تن به تن تمرکز ویژهی داشته است.
بارها در مراحل بازی با موج گستردهای از دشمنان مواجه میشوید و قصد تیراندازی به آنها را دارید ولی خب بازی عملا شما را مجبور به جنگ تن به تن میکند و میگوید «هی از دستکشها استفاده کن! حالا جاخالی بده. ببین چقدر امکانات باحالی داریم. تفنگ را غلاف کن!»
این موارد را کنار بگذارید و خود را در میان جنگی تمام عیار با انواع هیولاهای مثلا ترسناک تصور کنید. قصد دارید در این بین اسلحه خود را تغییر دهید که بازی باز هم شما را شگفتزده میکند. خوشبختانه یا متاسفانه تیم توسعه بازی The Callisto Protocol تلاش زیادی در واقعگرایانه بودن بازی کردهاند. تلاشی مذبوحانه که تاثیر منفی در روند بازی ایجاد کرده است.
شما وقتی میخواهید اسلحه خود را عوض کنید باید ابتدا اسلحهای که در دست دارید را روی لباس وصل کنید. بدنه اسلحه بعدی را بردارید. حالا گلوله را بگذارید. در نهایت اجازه دارید شلیک کنید. این اتفاق در مواقعی که تعداد دشمنان زیاد است یا با غولآخر مشعول دست و پنجه نرم کردن هستید به شدت روی مخ شما میرود و مجبور هستید با فاصله زیادی از دشمنان بجنگید تا کشته نشوید.
گیمپلی بازی نوآوریهای دارد که اگر سایر بخشها بد نبود قطعا بیشتر به چشم میآمد. برای مثال برای ارتقا سلاح یا تجهیزات خود باید از یک پرینتر سهبعدی کمک بگیرید و به کمک آن هر چه میخواهید بسازید. از اسلحه گرفته تا تیر و سرنگ تزریق سلامتی!
از طرف دیگر به خاطر حضور بخشی از تیم توسعه فضای مرده در The Callisto Protocol، بازی از نظر ظاهری هم شباهت زیادی به فضای مرده دارد و تمامی اطلاعات مورد نیاز روی لباس کاراکتر نقش بسته و یک HUD متفاوت و خلوت را در بازی میبینیم. ولی خب حیف از پتانسیل گیمپلی که بدترین شکل ممکن از آن استفاده شده است.
ببخشید چرا انقدر همه جا تاریکه؟
وقتی بازی شروع شد با خودم گفت چه گرافیکی! یکی از همکارانم که مشغول تماشای بازی بود هم چنین چیزی گفت و به اتفاق بر این باور بودیم که بازی مخصوصا روی کنسولهای نسل نهمی گرافیک جذابی دارد. مخصوصا طراحی چهرهها به طرز فوقالعادهای طبیعی کار شده و کوچکترین جزئیات در صورتها قابل دیدن است.
ولی خب مثل سایر بخشهای بازی هر چه جلوتر میرویم همین گرافیک و جزئیات بصری بازی هم شما را شوکه میکنند. انیمیشنهای بازی خیرهکننده است. نورپردازی و طراحی کاراکتر فوقالعاده است. تنوع دشمنان قابل قبول است و جزئیات آنها شما را میخکوب میکند. اما چه فایده؟ ساختار درست نیست! این گرافیک خوب به بدترین شکل ممکن جلوی چشم مخاطب قرار میگیرد و عملا کاربرد خودش را از دست میدهد.
از آنجایی که بازی در ترساندن شما ناموفق است سعی دارد با تاریک کردن محیط این کار را انجام دهد. اما تاریکی به چه قیمتی؟ گاهی اوقات به قدری همه جا تاریک است که حتی نمیتوانید تشخیص دهید دشمن از کدام سمت قرار است به شما حمله کند؟ این اتفاق در غولآخر بازی بیشتر از همه به چشم میآید.
هرچه گرافیک و انیمیشنها جزئیات خیرهکنندهای به شما نشان میدهد، باگها و تاریکی همه چیز را از چشم میاندازد. بارها به این فکر کردم که اگر قرار نبود نقد بازی را بنویسم شاید هیچوقت The Callisto Protocol را تمام نمیکردم.
سعی کردم ذهن خودم را مدیریت کنم و از برخی از ایرادات چشمپوشی کنم ولی وقتی دیدم زاویه دوربین هم گاهی اوقات مشکلساز میشود دود از سرم بلند شد. یا حتی تصور نمیکردم در یک بازی نسل نهمی دست کاراکتر اصلی در دیوار گیر کند و دشمنان از وسط آسمان ظاهر شود!
اینکه The Callisto Protocol برای بهینه اجرا شدن به بروزرسانیهای مختلف نیاز دارد بزرگترین ضربه ممکن را به بازی زده است. این بازی مصداق بارز جمله «چی فکر میکردیم چی شد» است!
تنها به یک گروه این بازی را پیشنهاد میکنم. اگر شیفته و دیوانه بازی Dead Space هستید و بازی دیگری برای انجام ندارید! در غیر اینصورت با تجربه نکردن این بازی چیزی از دست نخواهید داد چون در طول بازی فقط یک کار خواهید داشت. خمیازه بکش و الکی بترس!
نمره: ۵/۱۰