نقد و بررسی بازی Devil May Cry 5
«شاید شیطان هم بگرید»، «دویل می کرای»، «گریه شیطان» و … فرقی نمیکند؛ به هر حال DMC از سری بازیهای محبوب من است و اولین تجربههای من از سبکی به نام «هک اند اسلش» از «دی ام سی» شروع شد و تا به همین امروز این سری بارها و بارها با نوآوریها و تغییرات بنیادی در ریشههای این سبک، نشان داده است که میتواند تا مدتها یکی از بهترین فرنچایزهای سبک «هک اند اسلش» باشد. بعد از عنوان Devil May Cry که در سال 2013 توسط استودیو «نینجا تئوری» ساخته شد، ناشر این بازی بزرگ یعنی «کپکام» تا مدتی مورد انتقاد طرفداران قدیمی این سری قرار گرفت که چرا یک پیشدرآمد یا ریبوت از شخصیت «دانته» و «ویرجیل» ساخته شده است؛ اما بعد از غیبت کوتاه «کپکام»، بالاخره قسمت پنجم «دی ام سی» امسال منتشر شد. بازی که با وجود تمام هایپها و انتظاراتی که برایش داشتم، نتوانست در نهایت راضی کننده باشد.
ماشه شیطان
با تغییر موتور بازی، تغییرات کلی که روی سری صورت گرفته به خوبیاحساس میشود. قسمت جدید «دی ام سی» توسط موتور جدید RE Engine که پیشتر امتحانش را روی بازی Resident Evil 7 پس داده بود و اجرای بهینه و قابل قبولی را به همراه داشت، ساخته شده است. کارگردان بازی آقای «هیدیاکی ایتسونا» در مصاحبهای گفته بود که اگر در قسمتهای قبلی تا حدودی شبیه به انیمههای ژاپنی کار کرده باشیم، در این قسمت مقصد نهاییمان رسیدن به «فوتورئافهرستیک» است که به سیستمی میگویند که طراحی کلی بازی چه کارکترها و چه محیط شباهت بسیار زیادی به واقعیت دارد که باید اعتراف کنم در انجام این کار بینقص و ایراد بودهاند و یک بار دیگر RE Engine نشان داد که به خوبی جوابگوی نسل فعلی و حتی بعدی «کپکام» خواهد بود.
تیم درخشان کارگردان «هیدیاکی ایتسونا» و طراح بازی «یوچیرو ایکدا» بعد از تجربه موفقی که برای عنوان Dragon`s Dogma داشتند، حال برای ساختن عنوان جاهطلبانهای مانند DMC 5 باید بهترین ایدهها و بیشترین تلاش خود را روی داریه بریزند و باید اعتراف کنند که این کار را تا حد زیادی به خوبی انجام دادند اما تا همان حد نیز ناموفق ظاهر شدهاند. اولین مشکلی که در گیمپلی بازی کاملا اذیتکننده بود، بالانس نامناسب بازی برای شروع است. در ابتدای شروع بازی دو درجه سختی «آسان» و «معمولی» جلوی مخاطب قرار میگیرد و به هر حال هر گیمری دوست دارد که بازی را در ابتدا با یک بالانس معمولی شروع کند تا آسان یا سخت! بعد از 10 مرحله متوجه میشوید که حتی درجه سختی «معمولی» به هیچوجه چالشبرانگیز نیست و با نیروهای فرازمینیتان هر کسی را میتوانید شکست دهید و در این بین حتی باسفایتها نیز نمیتوانند جلوی شما را بگیرند.
شاید مشکل اصلی از جایی شروع میشود که دقت و تمرکز کارگردانی میانپردهها را در بازی میبینید و ایرادات طراحی مرحله و بازی را نیز مشاهده میکنید و اینجا است که متوجه میشوید که سازندگان بازی اکثر وقت خود را صرف زینت و زیبایی بازی کردهاند تا ایجاد یک تجربه بهتر برای مخاطبان. در بازی چالشهای مخفی وجود دارد که در بعضی اتاقهای بازی میتوانید سمبل آن را پیدا کنید و وارد این چالشها شوید. بعد از چند بار چالش به قدری از آن ناامید شدم که دیگر سراغ بقیه آنها نرفتم. این چالشها تنها سه موج از دشمنان را سراغم فرستادند که در هر سری مقدار چالشی که توسط آنها ایجاد میشود تغییری نمیکند و صرفا یک تفریح میان بازی به حساب میآید و هیچ حس و حال یک چالش اضافه و روند سختتر را منتقل نخواهد کرد.
تازهترین اتفاقی که در این سری افتاده است، اضافه شدن شخصیت V است که به خاطر خطر اسپویل، فعلا راجع به ریشهها و داستان آن صحبت نخواهم کرد. من نمایشهای گیمپلی بازی را قبل از انتشار بازی زیاد تماشا نکرده بودم و حتی تریلر لانچ بازی را با پشیمانی نگاه کردم و وقتی که فهمیدم که V نیز گیمپلی دارد بسیار جا خوردم و البته در ابتدا خوشحال شدم. پیش از این فکر میکردم که V تنها در داستان بازی تأثیرگذار خواهد بود که کاش به همین شکل نیز بود. V به تنهایی نمیتواند کار خاصی انجام دهد و تنها میتواند سه هیولای شیطانی را احضار کند که در نبردها شرکت کنند و خودش از راه دور فقط دستور میدهد و منتظر میماند که این هیولاها به دشمن حمله کنند و آنها را بکشند. نکته جالب اینجا است که با این هیولاها میتوانید بهراحتی رتبه SSS در مبارزات به دست بیاورید که بعد از مدتی این موضوع اذیتکننده میشود. شاید بازی کردن داستان V جالب و جذاب باشد اما گیمپلی بازی بعد از مدتی حس خود گولزنی را به من داد و صرفا هیچ هیجان و مهارت خاصی را در طول بازی کردن با V به دست نیاوردم.
مانند همیشه، «نرو» و «دانته» با گیمپلی و مبارزات خود بازی را حفظ کردند و ارزش آن را بیشتر میکنند. بهخصوص «دانته» که با چندضربها، مهارتها، ویژگیها و البته اسلحه جدیدش، کاملا در بازی خوش درخشیده است و بازی کردن با آن بسیار لذت بخش و هیجانانگیز است. «نرو» نیز از ابتدای بازی تا انتها با تغییراتی که در شخصیتپردازی و البته مهارتهایش صورت میگیرد سعی میکند تا حد زیادی گیمپلی بازی را بالانس و جذاب نگهدارد.
کمکی از دنیای زیرزمینی
داستان بازی ادامه خط داستانی اصلی سری «دی ام سی» را دنبال میکند. پنج سال از اتفاقات قسمت چهارم گذشته است و حال «نرو» به همراه «کایری» و «نیکو» به تنهایی به شکار هیولاها و شیاطین میپردازد و بعد از مدتی برای کشتن یک شیطان به نام «یوریزل» به «دانته» برخورد میکند که او نیز توسط شخصی به نام V به اینجا کشیده شده است تا «یوریزل» را بکشد. حال دانته و نرو هر دو یک هدف دارند و هدف اصلی در بازی کشتن «یوریزل» است.
شاید بزرگترین اشکال بازی زمانی باشد که سازندگان اکثر اتفاقاتی که قرار است بیفتد را در تریلرها و نمایشهای قبل بازی لو دادهاند. به عنوان مثال غیب شدن «دانته» بعد از رو در رویی با «یوریزل»، غیب شدنش و بازگشت او در مأموریت 10ام از جمله اتفاقات حماسی بازی بود که متأسفانه از همان ابتدا و به خاطر تریلرهای بازی از آن خبر داشتیم. اگر به جای نشان دادن بازگشت «دانته» روی یک موتورسیکلت، یک نمایش از ابتدای بازی و شخصیت «دانته» را نشان میدادند روایت لذت بیشتری داشت.
شخصیتپردازی بازیها قابل قبول است؛ بهخصوص «دانته» و «نرو» که از قسمت چهارم تا به این قسمت تغییرات جالبی داشتهاند و هر کدام تبدیل به یک عنصر قوی برای اصرار مخاطب برای ادامه روند در بازی میشوند. شخصیت V نیز با این که برای اولین بار در سری حضور دارد، اما به خوبی در روند و روایت جا میگیرد و البته دیالوگهای فوقالعادهای را نیز به زبان میآورد.
سخن آخر
نقد و تحلیل این بازی بسیار برایم سخت است. از آنجا که علاقه زیادی به این سری و شخصیت «دانته» دارم، نمیتوانم تصور کنم که قسمت جدید این عنوان را بازی نکنم و پیشنهاد دادن به اشخاص دیگر برای تجربه نکردن این بازی کاملا بیمنطق است. اما حتما باید اشاره کنم که بازی بیاشکال و کامل نیست و متأسفانه در خیلی از موارد نتوانستهاند بالانس را خصوصا در گیمپلی حفظ کنند؛ اما اگر از طرفداران قدیمی «دی ام سی» هستید قطعا دیدار مجدد با «دانته» و حتی «نرو»، پیشنهادی است که نمیتوان بهراحتی از آن عبور کرد!